حس میکنم سکوت مرا میشناختی
خود را به شکل عشق درونم نواختی
موسیقیات تمام تنم را گرفته بود
وقتی که شعله شعله مرا میگداختی
پیچید شعلههای تو در سرزمین من
طوفان آتشین! به وجودم که تاختی
آنقدر داغ ِ داغ تنیدی به پیکرم
بردی به عمق خویشم و پروانه ساختی
پرواز شد هجوم تو در من به سمت گُل
بوییدمت؛ رها شدم از یکنواختی
آرام از درون خودم پر کشیدهام
ای عشق آخرین نُت خود را نواختی